زن، زندگی، آزادی در متافیزیک ایران
نویسنده: اکبر جمالی
« غوغایِ دیو و خیلِ پری چون به هم رسند
خیلِ پری شکست به غوغا برافکند.» خاقانی
نخست: زن
سپنتا آرمئیتی( اسپندارمذ ) که یکی از امشاسپندانِ زن است نماینده ی زن در متافیزیک ایرانی است و روز 5 اسفند جشن اسپندارمذگان روز گرامیداشت زن، مهر ورزی و زمین است. آرمئیتی، که از کهن ترین اهوراهای هندو-ایرانی است و در کهن ترین بخش ریگ ودا – ویس وداس- که در ان اهورا ها و دیوها درکنار هم ستایش می شوند – یک بار ستایش شده است، اهورایی است که نماینده ی زمین است. اهورا، هستی و دیو نیستی است. در جنگ میان دیو پرستان و اهورا پرستان، که دیوپرستان اصالت را به نیستی می دادند و جهان (لوکا) را توهم (مایا) می دانستند، اهوراپرستان با ستایش آرمئیتی زمین (جهان) را واقعی ، مقدس، ستودنی دانستند. بنابراین آرمئیتی، زمین است که باید پاس داشته و ستایش شود. هرگونه بی حرمتی به زمین و آلودن آن بی حرمتی به آرمئیتی بوده است. دلیل زن بودن آرمئیتی ویژگی زایندگی زن و زمین بوده است. سپس در مزدایسنا، سپنتا آرمئیتی یکی از 6 امشاسپندان شد که نماینده ی زن و زمین است. جایگاه او آنچنان است که او با تعبیری استعاری دختر اهورامزدا است.
سپنتا آرمئیتی – که نماینده ی زن و زنانگی است- والا ترین الگوی زن در متافیزیک ایرانی است. سپنتا که پیشوند برای گرامیداشت مقام آرمئیتی است به معنی سازنده ی ِ خردمند و ستودنی و اهوارایی (خدای گونه ) است. آرمئیتی همریشه با آرامش فارسی است. سپنتا آرمئیتی چنین توصیف شده است که او را از هر جهت و هر نظر که نگاه کنی زیبای زیباست. به طور مثال روزی دیوی به نام کیشمگ برای آنکه زرتشت را بفریبد خود را در ظاهر به شکل سپنتا آرمئیتی در می آورد. توصیف اسپندارمذ در دینکرت چنین است:
«یک روز در حالیکه زرتشت از جایی می گذشت کیشمگ به شکل زنی با بدنی طلایی و لحنی زنانه و سینه هایی برجسته خواهان دوستی، گفتگو و همراهی با او شد. او گفت که اسپندارمذ است.
زرتشت به او گفت که من در روزی بی ابر اسپندارمذ را از نزدیک به خوبی نگریسته ام. اسپندارمذ را ، از پشت و پهلو و از هر سو که نگریستم زیبا بود. بچرخ تا زیبایی تو را از پشت و پهلو هم ببینم . اگر از پشت و پهلو هم زیبا باشی، اسپندارمذ هستی.»
کیشمگ ناگزیر شد که پشتِ خود را به زرتشت بنمایاند که زرتشت دید که از کشاله ی رانهای او تا پشت او در حالیکه چیزی در حال تراوش بود پر بود از مار و وزغ و مارمولک و هزار پا و قورباغه، و زرتشت دانست که او اسپندارمذ نیست.
سپنتا ارمئیتی در بیشترِ موارد همراه با آناهیتا است و آناهیتا، به عنوان یک دستیار همراه اوست. در حالیکه آرمئیتی نماینده زن است، سورا آناهیتا نماینده دوشیزگی و دختر در متافیزیک ایرانی است. (دلیل نزدیکی اسپندار مذ ِ امشاسپند و آناهیتایِ ایزد نخست زنانگی که یکی زن و دیگری دختر است و دوم رابطه ی زمین و آب که اسپندارمذ زمین و آناهیتا آب (باران و رودخانه ) است ) . نگاره ها و پیکره های زیادی از آناهیتا باقی مانده است در حالیکه به تصویر کشیدن و پیکره ساختن از سپنتا آرمئیتی و دیگر امشاسپندان جایز نبوده است.
در بیشتر این پیکره ها آناهیتا نیمه عریان است. به عبارت دیگر به نظر نمی رسد که آناهیتا وابسته به نوع خاصی از پوشش بوده باشد.
ضمن انکه همه ی این امشاسپندان زن و دیگر ایزدان زن نماینده ی فضیلت اخلاقی پاکدامنی هم بوده اند. چنانکه نام آناهیتا به معنی ناآلوده یا پاک نیز هست.
سپنتا آرمئیتی در کنار رابطه ی مستقیم با زن، مهروزی و زمین یک اهمیت متافیزیکی – سیاسی مهم هم داشته است. سکولاریسم سیاسی که آنرا جدایی دین از سیاست، جدایی دین از دولت و همین طور عرفی شدن به فارسی برگردانده اند تنها هنگامی قابل تحقق است که زیر بنای متافیزیکی برای آن وجود داشته باشد. زیر بنای متافیزیکی سکولاریسم که به آن سکولاریسم فلسفی هم می توان گفت این است که « این جهان » در ذات خود باید ارزشمند دانسته شود. در متافیزیک ایرانی سپنتاآرمئیتی که دختر اهورامزدا است نماینده و نگهبان زن و زمین است. سپنتاآرمئیتی خود این جهان مادی و عینی است که به نهایت ابادانی خود رسیده است. بنابراین این جهان خود پاره ی تن اهورامزدا و دختر اهورامزدا است. رابطه ی اهورامزدا و امشاسپندان را همچون برافروختن آتش از آتش دیگر ی دانسته اند. این جهان باید هر چه بیشتر آباد و آبادتر شود و از آلودن آن باید پرهیخت. برای ستایش سپنتا آرمئیتی می توان پل ساخت یا کشتزاری را ابادان کرد. در فرهنگی که این جهان را خوار و پست می شمارد نه توسعه و نه پیشرفت و نه آبادانی ممکن است. چنانکه امروزه در زبان فارسی واژه ی دنیا به معنی زن سخت خسیس و ناکس ، مشتق از دنائت به معنی ناکسی و زبونی است. (دهخدا به نقل از غیاث و آنندراج) و گاهی آنرا دار فانی یا دنیای دون می خوانند که همه ریشه در دیو پرستی و دشمنی با سپنتاآرمئیتی دارد.
بنابراین سکولاریسم در ایران- در شالوده- نیازمند حضور سپنتا آرمئیتی است .
بنابراین سپنتا آرمئیتی معادل زن در متافیزیک ایرانی است.
دوم : زندگی
امرتات یا امرداد که در واژه به معنای نامیرایی است نماینده ی زندگی در متافیزیک ایرانی است. امرتات دومین امشاسپند زن است. امرتات صورتِ معقولِ آنما یعنی جان در گاتها است. امرتات نماینده ی گیاهان است. امرتات همان جان در « خداوند جان و خرد» فردوسی هم هست.
امرتاد (امرداد) و هورتات (خرداد) همواره با هم هستند. و بالافاصله پس از سپنتا آرمئیتی در کنار اهورا مزدا قرار می گیرند. امرتات و هورتات وابسته به آب و خوراک هستند. آنان در مقابل دو دیو به نامهای تَرشنا (تشنگی ) و شود (گرسنگی ) قرار می گیرند. این دو با خود فراوانی و ثروت می اورند. و همچنین نماینده ی« تداوم » و « پایداری قدرتمندانه » هستند و با این تداوم و پایداری قدرتمندانه انها می توان دشمن را شکست داد (یسنا 34/11) (نک به مقاله ی بویس در ایرانیکا در مورد امرداد) .
در درون امرتات، فسراتو ( fsəratū) یا شادمانی (خوشی) قرار دارد. این فسراتو است که گاه در میان امشاسپندان در جایگاه امرتات می نشیند. اگر- آنگونه که زبان شناسان گفته اند – فسراتو به معنای شادمانی (خوشی : joy ) باشد، باید رابطه ای منطقی میان شادمانی و زندگی در مزدایسنا وجود داشته باشد. بر این بنیاد، اینکه در مزدایسنا شادمانی و خوشی ستایش شده است ریشه در مفهوم امرتات دارد. این رابطه را می توان در شاهنانه هم دید: «میازار موری که دانه کش است / که «جان» دارد و جان شیرین «خوش » است.»
امرتات نماینده و نگهبان زندگی (جان : آنما) است. اما این زندگی فقط زندگی و جان مردم نیست بلکه گیاهان و جانوران را نیز در بر می گیرد. قداست درخت در فرهنگ ایرانی به دلیل حضور امرتات است. و همچنین این اندیشه که مزدایسنا دینی دوست دارد محیط زیست است نیز وابسته به امرتات است.
نظر بویس این است که دو فرشته ی هاروت و ماروت در قران (قران، بقره، 102 ) همین هورتات و امرتات هستند. (مقاله ی بویس در ایرانیکا در مورد امرداد) .(در این آیه ادعا می شود که یهودیان از این دو فرشته پیروی کرده اند و بدآموزی هایی همچون سحر را از آنها آموخته اند ، هرچند تقصیری از این دو فرشته نیست و یهودیان خود مقصرند (برداشت آزاد نویسنده از آیه) ).
بنابراین امرتات معادل زندگی است.
سوم : آزادی
آزادی را در متافیزیک ایرانی هورتات ( هَ اُ ر وَتات) (خرداد) نمایندگی می کند. هورتات ( هَ اُ ر وَتات ) سومین امشاسپند زن است. اَمرداد که در مزدایسنا معادل جان در منطق نظری است، در مقابل خرداد قرار می گیرد. آنچه از خرداد می دانیم این است که خرداد (هورتات) همچون، سپنتاآرمئتی و امرداد مادینه است. او همیشه همراه با امرداد است. در میان ایزدان ارتباط بسیار نزدیکی با آناهیتا دارد. ( دلیل نزدیکی هورتات و آناهیتا این است که هورتات امشاسپند نماینده ی آب و آناهیتا ایزدِ نماینده ی آب است. ضمن اینکه هر دو مادینه نیز هستند) همچنانکه امرداد نماینده و نگهبان گیاهان است، هورتات (خرداد) نماینده و نگهبان آب است. و زرتشتیان آنرا نماینده ی رسایی یا کمال می دانند. ( که این رسایی را آنان از ریشه شناسی این واژه و بحث های زبان شناسانی گرفته اند.)
نقطه ی عزیمت ما برای فهم معنای منطقی هورتات آن چیزی است که او نمایندگی می کند و آن « آب» است. پژوهشگران هندو-ایرانشناسی پیشتر به رابطه ای محکم و مستقیم میان آب و خرد رسیده بودند و هر کدام برای ان تفسیری ارائه کرده اند .
« یک پیوند باستانی اسرارآمیزی میان آب و خرد وجود دارد. موبدان و شاگردانشان برای طلب خرد و دانش اَردوی (آناهیتا) را نیایش می کنند، این در حالیست که ساراسواتی مطالعه ی ودا ها را حمایت می کند. خرد همچنان که دیدیم نسبتی با وارونای هندی ، خدای اب ها و همین طور با اهورا (برای مثال وارونا ) در ایرن دارد. و در پرداخت پهلوی وهومن یشت ، زرتشت خودش این گونه ارائه می شود که او خرد همه ی دانشها را از اهورا مزدا در شکل آب دریافت می کند. » (بویس، 73) .
در درون هورتات(خرداد) ، دئنا (وجدان) قرار دارد. به عبارت دیگر وجدان که اراده ی آزاد است ومنشا آزادی است را هورتات نمایندگی می کند. هورتات همان خرد در خداوند جان و خرد فردوسی نیز هست. اما این خرد در اینجا از جنس شناسایی است و با مزدا که خرد در دقیقه ی گوهر است متفاوت است. بنابراین خرد در خرداد به شکل شناسایی و اراده ی آزاد پدیدار می شود ، چرا که دِئِنا یعنی وجدان از خرداد (هورتات) استنتاج می شود. این دئنا است که در جایگاه هورتات می نشیند. بنابراین هورتات که سومین امشاسپند زن است همان ازادی است.
بنابراین شعار زن، زندگی، آزادی در واقع معادل متافیزیکی سپنتا آرمئیتی ، امرتات و هورتات است که سه امشاسپند زن هستند. حال پرسش این است که دلیل این شباهت اسرارامیز و البته منطقی و معقول چیست.
شعار زن زندگی آزادی از کردستان ترکیه برخواسته وارد کردستان سوریه شده است سپس به کردستان ایران آمده است و سپس در سراسر ایران پیچیده و جهانی شده است. جهت حرکت این شعار غربی -شرقی بوده است. یعنی از غرب به شرق حرکت کرده است. این جهت (از غرب به شرق ) جهت پیشرفت خوداگاهی اقوام ایرانی است. یعنی هر چه از غرب به شرق برویم خوداگاهی اقوام ایرانی کمتر می شود. مثلا کردها خوداگاهتر (ازادتر) از بلوچ ها و بلوچ ها خوداگاه تر (ازادتر) از پشتون ها هستند.
خرد برای پیشرفت در تاریخ، خود را به شکل خودآگاهی در می آورد. برای آنکه خود آگاهی یک گام، خرد را به پیش ببرد باید یک گام، ژرف تر به درون خود بنگرد و خود را بشناسد. پیشرفت خودآگاهی ایرانی در ایران از این رو متوقف شده بود که خوداگاهی ایرانی که تا دوره ی هخامنشیان و مادها ژرفنا پیدا کرده بود برای ژرفنا یافتن بیشتر باید از دوره ی هخامنشی و مادها می گذشت. برای این گذار، خوداگاهی ایرانی باید از مرزهای ایران امروزین خارج می شد. اما از انجا که دانش تاریخ و باستان شناسی عهده دار این مهم بود خوداگاهی ایرانی برای ژرفنا یافتن در پی باستان شناسی شوش (تمدن ایلام) و شهر سوحته و تمدن جیرفت بود که علی رغم اهمیت این تمدن ها، این پژوهش ها و این تمدن ها بی ارتباط با متافیزیک ایرانی بود. خوداگاهی ایرانی برای ژرفنا یافتن از عصر هخامنشیان و مادها باید از مرزهای ایران امروزین بیرون می رفت و در دشت های آسیای مرکزی (احتمالا) ، در جایی که کلیت متافیریک ایرانی طرح می شود ژرفنا می یافت. در اینجا دیگر ما نه با یک دولت (روحِ عینی ) بلکه با یک هنر، دین و فلسفه (روح مطلق )روبه رو هستیم. ژرفنا یافتن خوداگاهی از دولت (روح عینی ) به دین (روح مطلق ) (مزدایسنا ) یک گام بزرگ در پیشرفت خوداگاهی ایرانی است که به دلیلی که گفتیم در ایران با موانع زیادی روبه رو بود. اما کردها با این محدودیت سیاسی – سرزمینی برای ژرفنا یافتن خود آگاهی رو به رو نبودند. آنها به طور مستقیم به آتش و زرتشت (روح مطلق) بازگشتند و همین امر باعث شد تا این کردها باشند که طلایه داران پیشرفت خود اگاهی اقوام ایرانی باشند.
دلیل سر براوردن شعار زن، زندگی، آزادی که بازگشت امشاسپندان زن در متافیزیک ایرانی است، این است که خوداگاهی اقوام ایرانی در راه پیشرفت خود، در رابطه با الله (مطلق ) و اسلام از دقیقه های یکسانی identity و نایکسانی difference و تضاد opposition گذشته و وارد دقیقه ی تضادِ گوهرین essential opposition و تناقض contradiction شده است.
گسترش خوداگاهی ایرانی در میان کردها باعث پیشرفت ازادی در روح قومی شده است. (مثلا کردهای سوریه مجسمه ی کاوه ی آهنگر، و زرتشت را در شهر های کوبانی و عفرین، به عنوان نماد هویت قومی خود برپا کردند که این به معنای پیشرفت خود اگاهی قومی انان در مقایسه با مثلا بلوچ ها است.) این پیشرفت تا بدانجا بوده است که آنها از مرحله ی تضاد گوهرین Essential opposition با مطلق (الله) گذر کرده اند و به تناقض contradiction با الله و اسلام رسیده اند و به همین دلیل آنان مجسمه ی زرتشت را در شهر عفرین به عنوان نماد هویت قومی خود برپا کردند.
تعارضی که میان اسلام گرایی در ترکیه و جنبش کردها و همچنین تعارض میان ایدئولوژی داعش و زنان ازیک سو و کل هویت قومی کردها در عراق سوریه اتفاق افتاد این فرایند را تقویت کرده است.
به هر تقدیر در مرحله ی تناقض گوهرین essential opposition روح قومی در مقابل الله ( حجاب و سیاست به بردگی کشیدن و فروختن زنان ایزدی) ، روح قومی یک مطلقِ مطلق تر را در مقابل الله قرار داده است تا از الله و از سیاست سرکوب زنان گذر کند. و در نتیجه آزادتر شود. مطلقِ مطلق تر از الله در روح قومی کردها اهورا مزدا است. از انجا که خوداگاهی قومی در این دقیقه ی پیشرفت خود به دلیل دیالکتیکی که با جهان عین (بحث سرکوب زنان توسط اسلامگرایان از داعش تا جمهوری اسلامی تا طالبان) دارد ، سه امشاسپند زن در مقابل الله و اسلام ایستاده اند و خود را در شعار زن زندگی آزادی بیان کرده اند.
آنچه با درگذشت مهسا امینی در ایران اتفاق افتاد، و باعث همگرایی اقوام ایرانی شد، اتفاقی است که در روح قومی رخ داده است.
آنچه تک تک ایرانیان را در داخل و در خارج ایران متاثر کرده است اتفافی است که در روح قومی رخ داده است و ضرورتِ معقول است. این جنبش نیروی خود را از روح قومی و پیشرفت خوداگاهی ایرانی می گیرد. زن ایرانی برای آنکه در پوشش آزاد باشد باید از اسلام گذر کند. اسلام یک مانع ذهنی برای آزادی پوشش زن ایرانی است. پیشرفتِ خرد ناگزیر مستلزمِ آزادی بیشتر است و این همان تناقضی contradiction است که در روح قومی اتفاق افتاده است و امشاسپندان زن به نمایندگی از اهورا مزدا در مقابل الله ایستاده اند و خود را در شعار زن زندگی آزادی پدیدار کرده اند و ادعای جهانشمولی universalism دارند و الله و اسلام (خاص گرایی)particularism را به چالش کشیده اند.