سنگ نوشته داریوش بزرگ در بیستون: بنیان سیاسی نظام شاهنشاهی در ایران باستان
عکس: سنگ نوشته داریوش بزرگ هخامنشی در بیستون، کرمانشاه
چکیده سخن
سنگ نوشته داریوش بزرگ در بیستون را می توان شالوده و بنیان سیاسی نظام شاهنشاهی در ایران باستان و بویژه هخامنشایان دانست. این یادگار ارزشمند دربردارنده موضوعاتی اساسی در حوزه سیاست، فلسفه سیاسی، دین، نظام حکومتی و شیوه حکمرانی در ایران باستان بویژه هخامنشیان است که ساخت اصلی سیاست و حکومت در دو دوره دیگر اشکانیان و ساسانیان (هر چند با دگرگونیهایی) را شکل داده است. در این نوشتار کوتاه تلاش خواهد شد تا به برخی از مهمترین این جنبه ها در برخی از بندهای این سنگ نوشته اشاراتی شود و راه را برای پژوهشهای بیشتر فراهم کند. در آینده بیشتر از این مانیفست سیاسی ارزشمند در همین وبگاه نوشته هایی خواهیم داشت.
ستون نخست، بند های یکم تا پنجم:
بند یکم: من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، فرمانروای سرزمینها پسر ویشتاسب و نوه آرشام هخامنشی
بند دوم: داریوش شاه گوید که پدر من ویشتاسب بود، پدر ویشتاسب آرشام بود، پدر آرشام آریارمنه بود، پدر آریارمنه چیش پیش و پدر چیش پیش هخامنش بود.
بند سوم: داریوش شاه گوید: بدین سان ما هخامنشی خوانده می شویم، از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان خاندان ما شاه بودند.
بند چهارم: داریوش شاه گوید: هشت تن از نیاکان من شاه بودند. من نهمین آنها هشتم و ما نه تن پشت اندر پشت شاه هستیم
بند پنجم: داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من عطا نمود.
با نگاهی به این بندهای ستون نخست میتوان یکی از مهمترین بنیانهای نظام سیاسی یعنی مشروعیت «Legitimacy» را آنها دید. این مشروعیت مهمترین بنیان نظام سیاسی در ایران باستان را توضیح میدهد. اما نکته مهمتر اینکه این مشروعیت هیچگاه مشروعیتی آسمانی یا الهی آنگونه که بعد از ورود اسلام به ایران و در ذیل خلافت میبینیم نبوده است. در بند یکم تا چهارم داریوش منبع زمینی یعنی وابستگی خاندانی را با برشمردن نیاکان خود توضیح میدهد و در بند پنجم به منبع آسمانی مشروعیت اشاره میکند. به این معنا مشروعیت نظام سیاسی در ایران باستان دو منبع زمینی یا «فر کیانی» و آسمانی یا «فر ایزدی» داشته است. از این رو پادشاه هخامنشی (ایرانی) می بایست هر دو منبع مشروعیت را به طور همزمان میداشته است و در صورت فقدان هر یک از این دو منبع مشروعیت خود را از دست می داده است. گواه مهم این ادعا نیز نمونه های بسیاری است که مستندات آن امروزه در دسترس میباشد. داریوش شاه بزرگ پس از سرکوب شورشهای بسیار در ایرانزمین و بعد از اینکه قدرت را به طور کامل در دست گرفته بود، با اینحال انتخاب پادشاهی را به گروهی از بزرگان ایران واگذار کرد و آنها پس از چند روز مشورت خود داریوش را به عنوان پادشاه ایرانزمین برگزیدند. دو نمونه دیگر بی نظیر و مانند آن در تاریخ معاصر ایران به پادشاهی رسیدن نادرشاه و سپس رضاشاه بزرگ میباشد. نادر بزرگ پس از شکست و راندن روسها و عثمانی و تار و مار افاغنه و تثبیت قدرت در دستان خودف با اینحال در دست مغان انتخاب پادشاهی ایران را به عهده بزرگان گذاشت و آنها پس از مشورت خود نادرشاه را به شاهی ایران برگزیدند. رضاشاه بزرگ نیز بعد از اینکه توانست بر تمامی بی ثباتی های اوار دوران قاجار در مقام سردار سپهی فائق آمدف کشور را یکپارچه کرد و تجزیه طلبان را تار و مار کرد بعدا در مجلس شورای ملی و به تصویت آنان به پادشاهی ایران بزرگزیده شد.
در بند پنجم و بعد از اشاره به نسب و نیاکان داریوش شاه بلافاصله می افزاید که پادشاهی ار اهورا مزدا به من داده است. در این بند منبع دیگر مشروعیت یعنی منبع آسمانی یا «فر ایزدی» را میتواند دید. از این روی پادشاه ایران برای رسیدن به شاهی افزون بر منبع زمینی یا فر کیانی، باید از منبع آسمانی یا فر ایزدی نیز برخوردار باشد. بنابراین میتوان اینگونه دریافت که هرگاه حتی یکی از این دو منبع از پادشاهی گرفته میشد، پادشاهی از او گرفته میشد. در اسطوره های ایرانی نمونه برجسته آن «جمشید شاه» میباشد که پس از آنکه فر ایزدی بواسطه غرور از او گرفته شد از مقام پادشاهی نیز برکنار میشود. این منبع آسمانی علیرغم یگانگی و اهمیت بلامنازع آن در تمامی ایران باستان مهمترین جنبه مشروعیت نظام سیاسی و پادشاهی ایرانی بوده است و در زمان ساسانیان با نزدیکی نهاد دین به نهاد سیاست نقشی پررنگ تر نیز یافت.
نکته مهم دیگری که میتوان به عنوان یک سند مهم در نظر گرفت این است که داریوش شاه به اهورا مزدا اشاره دارد. او پادشاهی خود را خواست اهورا مزدا میداند و به بیان بهتر این پادشاهی را هدیه ای از سوی اهورا مزاد میداند. درباره کورش بزرگ تقریبا هیچ سندی در دست نداریم که نشان دهننده دین و یا باور دینی وی باشد، اما در این کتیبه میبینیم که داریوش شاه بارها این جمله «اهورامزدا شاهی را به من عطا کرده است» را تکرار کرده است. بنابراین چنین میتوان نتیجه گرفت که داریوش شاه به دین زرتشت بوده و اهورا مزدا را خدای خود میدانسته است هر چند در ستون دیگری اشاره دارد که خدای دیگر نیز به او کمک کرده اند. از این روی سنگ نوشته بیستون را میتوان سندی مهم برای این دانست که داریوش شاه به دین زرتشت بوده و اهورا مزدا را می پرستیده است.
در بند ششم داریوش شاه نام تمام سرزمینهایی (23 سرزمین) که به زیر فرمان او درآمدند را یکایک نام میبرد و بدین ترتیب قلمرو سرزمینی (کشور) خود را مشخص میکند. این قلمرو از غرب چین در آسیای میانه تا ارمنستان و نواحی از یونان و دریای مدیترانه تا مصر و عربستان و عمان را در برمیگیرد. حوزه فرمانروایی ایران تقریبا تا دیر زمانی دیگر از اشکانیان و ساسانیان با تغییراتی همواره ثابت مانده است. و سپس در بند هفتم و هستم ادامه میدهد که آنچه خواست او بود و مطابق میل او بود در همه این سرزمینها حکم رانده است.
سپس داریوش شاه در ادامه بندها توضیح میدهد که بردیا فرزند دیگر کورش بزرگ توسط کمبوجیه (برادرش) کشته شد ام این مسئله را مردم نمیدانشتند تا اینکه زمانیکه کمبوجیه به سوی مصر رهسپار شده بود، در بند یازدهم توضیح میدهد که مٌغی گئومات نام برخاسته و خود را بردیا نامید و قدرت را از خاندان وی ستانده بود و مردم به او گرویدند و چون او آنهایی که میدانستند وی بردیا نیست را میکشت مردم از ترس چیزی نمیگفتند. این بند رده از رازی مهم بر میدارد و از آنجا که گئومات مٌغ بود، آن را میتوان نخستین تلاشهای روحانیون برای بدست گرفتن قدرت سیاسی در ایران در شکل و ساخت نظام پادشاهی ایرانی تفسیر کرد. نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این است که با برشمردن نیاکان و نسب خود در بندهای نخستین سنگ نوشته داریوش تلاش دارد تا توضیح دهد که پادشاهی قبایی نیست که بر تن هر کس و لو با بدست گرفتن قدرت بنشیند. “فر کیانی” که پیش از آن بدان اشاره شد در مورد گئومات وجود نداشت و همچنین او از “فر ایزادی” به همین دلیل و با اینکه او به طبقه روحانیون متعلق بود، برخوردار نبود. افزون بر این نشان می دهد که قدرتی که از پی شوروش بدست آمده باشد نیز فاقد بنیانهای مشروعیت است و هر کس بر علیه پادشاه حاکم شورش کند و لو با بدست گرفتن قدرت را میتوان به زیر کشید. این نکته مهم بعدا به گونه ای دیگر در الهیات مسیحی به شکل ” حق الهی پادشاه” یا “Divine Right of King” بویژه در دوران قرون وسطی بر این دلالت داشت که مردم نمیتوانند علیه پادشاه مستقر سر به شورش بردارند.
داریوش شاه سپس ادامه میدهد که هیچکس از خاندان وی نبود که پادشاهی را از گئومات پس بگیرد و این او بود که به چنین کار بزرگی دست زد. او توضیح میدهد که پس از آنکه گئومات و دستیاران بلند پایه اش را کشت، به جبران کارهایی دست زد که وی مسبب آنخها بود. او توضیح می دهد که پرستشگاههایی را که گئومات ویران کرده بود بازسازی کرد و به مردم چراگاه و دام و خانه هایی که گئومات از آنها ستانده بود را بازگرداند. و سپس ادامه می دهد که در پارس و ماد و دیگر جاها همه چی را در سر جایش استوار کرد و به حالت اول برگرداند و پادشاهی را در خاندان خود استوار کرد. این نکات با ذکر جزئیات نشان از نکته ای دیگر دارد و آن این است که خویشکاری پادشاه برقراری نظم و قواعدی است که ثبات و استواری حکومت و کشور را بر اساس آن بنا نهاده شده است.
نکته دیگر اما که در ستونها و بندهای دیگر ادامه می دهد شورشهایی است که تقریبا در تمام سرزمینهای حکمرانی هخامنشیان شکل میگیرد. این بندها نشان میدهند که پس از گئومات شورشهایی در بسیاری از سرزمینها شکل گرفته بود و بدین گونه کشور را به سوی بی ثباتی و آشوب پیش بردند. در این بندها داریوش اضافه میکند که پس از آن هر کسی در هر سرزمینی به پا خاست و خود را به دروغ شاه آنجا اعلام کرد و بدینگونه کشور در آشوبی سراسری فرو رفت و نظم و قاعده حاکم را برهم زدند. دارویش شاه سپس توضیح میدهد که او توانست از پس همه این شورشها برآید و بار دیگر قدرت حکمرانی را بدست گیرد.
سپس در پایان ستون چهارم داریوش شاه اشاره میکند که هر آنچه کرده و در اینجا آورده است را به یاری و خواست اهورامزدا کرده است و سوگند میخورد که همه اینهایی که می گوید راست است و به خوانندگان این سنگ نوشته میگوید که بدین جهت باید اینها را راست بداند و نه دروغ. و سپس ادامه میدهد که اگر مردم کارهایی که من کردم را به دیگران بگویند زندگی اش دراز باد و اهورا مزدا او را دوست باشد و هر که دروغ گوید او پلید است و خاندانی برای او مباد. سپس در بند سیزدهم ستون چهارم اینگونه ادامه می دهد که داریوش شاه گوید: از آن جهت اهورا مزدا مرا یاری کرد که پلید نبودم. دروغگو نبودم. تبهکار نبودم. نه من نه دودمانم. به راستی رفتار کردم. نه به ضعیف نه به توانا زور نورزیدم. مردی که دودمان من همراهی کرد او را نیک نواختم. آن که زیان رسانید او را سخت کیفر دادم.
در این بندها و ستون داریوش شاه نکته ای دیگر را در آیین شهریاری ایرانی توضیح میدهد و اینگونه میگوید که او در مقام پادشاهی بواسطه قدرتی که در اختیار دارد به ضعیف یا توانا زوری نگفت و بزهکاران و تبه کاران را سخت کیفر داده است. نظم در یک حکومت برقرار نمی شود مگر با اعمال قانون. اما این قانونی که داریوش توضیح می دهد قانون مبتنی بر اراده مطلقه پادشاه نیست و بلکه آنگونه که خود او توضیح داده است بر خواست اهورامزدا وضع شده است و چیزی برخلاف خواست اهورامزدا نکرده است. پیشتر توضیح داده شد بر اساس بند پنجم ستون نخست و دیگر بندها گمان نزدیک به یقین است که داریوش بزرگ اهورامزدا را پرستش میکرده است و از این روی بر دین زرتشت بوده است. از این روی میتوان نتیجه گرفت که باورمند به دین زرتشت و اهورا مزدا در رفتار چیزی بر خلاف خواست آنها عمل نمیکند و از این رو باید پذیرفت که قانونی که داریوش توضیح می دهد قانونی تنها مبتنی بر اراده و خواست مطلق وی نبوده است.
لا
پایان سخن
در جمع بندی میتوان گفت که سنگ نوشته بیستون را شاید بدرستی باید نظامنامه سیاسی پادشاهی در ایران باستان دانست. مهمترین بنیان هر نظامی را میتوان در مشروعیت «Legitimacy» آن جستجو نمود. بنیان و اساس هر نظامی به مشروعیت آن است. به همین صورت بحران مشروعیت میتواند در نهایت به فروپاشی آن بیانجامد. مبنا یا منابع این مشروعیت در هر نظامی میتواند بسته به موضوعات گوناگون متفاوت باشد اما چیزی که به جهان باستان بر میگردد مبنای آسمانی مشروعیت است که در تمام خلافت اسلامی و جهان مسیحیت نیز امتداد می یابد که میتوان آنرا مشروعیت الهی یا دستکم آسمانی دانست. اما در ایران باستان با مراجعه به مستندات بسیاری از جمله همین سنگ نوشته بیستون متوان دریافت دو منبع آسمانی یا “فر ایزدی” و منبع زمینی یا عرفی یا “فر کیانی” با هم مشروعیت نظام سیاسی را در تمامی پادشاهی هخامنشی، اشکانی و حتی ساسانی تشکیل میدهند. از این روی هرگاه یکی از این دومنبع از میان میرفته مشروعیت پادشاه نیز از میان می رفته است. گواه دیگر برای این ادعا به گزینش پادشاهی توسط بزرگان ایرانزمین و سپس حضور این بزرگان در کنار وی و اثر گذاری در تصمیمات پادشاه بوده است. وجود مجلس “مهستان” که کارش نظارت بر کار پادشاه و انتخاب پادشاه جدید در ورت نیاز بوده است. این نظارت به معنای توانایی در برکناری پادشاه نیز بوده است. به این اعتبار جنبه عرفی مشروعیت نظام سیاسی و پادشاه در کنار جنبه آسمانی آن توأمان مبنای شکل گیری چنین مشروعیتی را شکل می داده اند. نکته دیگر برآمده از این نوع مشروعیت آن است که بر خلاف دیگر اشکال حکمرانی مانند امپراطور، سلطنت و یا خلافت، پادشاهی ایران هیچ زمان پادشاهی مطلقه نبوده است چون همواره این امکان وجود داشته است که پادشاه ایرانی از جایگاه خود به زیر کشیده شود. از این روی خویشکاری پادشاه ایرانی همواره بر این بوده است که صلاح ملک و ملت (مردم) را پیشه خود کند تا مبادا جنبه زمینی یا عرفی مشروعیت از آنها گرفته شود.