فرّ ایران
مینو در متافیزیک ایرانی
نویسنده اکبر جمالی
«…که میراث خود را بدارید دوست
که گنجی ز پیشینیان اَندر اوست… . » بهار
پرسش این است : مینو چیست و چه رابطه ای با مزدا دارد؟
یکی دیگر از مفاهیم بنیادین متافیزیک ایرانی «مینو» است. « مینو از ریشه ی «مَن» مشتق شده که در زبانهای هندواروپایی به معنای « اندیشیدن، تفکر و ذهن» است. » (وکیلی، ص 155)
در گاهان مینو بسیار تکرار شده است با این حال دو نمونه از این کاربرد برای نشان دادن جایگاه مینو برای ما بسنده است. نخست در سرود معروفِ یسنا هات 45 بند 2 می خوانیم:
«اکنون سخن می گویم
درباره ی دو بنیادِ غیر مادیِ [مینو] نخستین
که بنیاد هستی می باشد.
یکی از آندو که پاکترین [سپَن یاو] به آنکه پلید [ اَنگرِم] است،
چنین می گوید: نه اندیشه های [مناو] ما، نه آموزشهای ما ، نه خرد ما [ نوئیت خرَت وَ]
نه گزینش ها ، نه گفته های ما، نه کردار ما،
نه آئین [دَئِناو : دین ، وجدان] ما و نه روان های [اوروانُو] ما با یکدیگر سازگاری ندارند. » (ساسانفر ، ص 691)
سپس در یسنا هات 30 بند 4 می خوانیم:
« هنگامی که این دو مینو در آغاز به هم برسند «زندگی» و «نازندگی» پدید می آیند. … »
وکیلی در زندِ گاهان دریافتِ خود از مینو را اینگونه توضیح می دهد:
« نخست آنکه مینو، بر خلاف گیتی امری یکپارچه و یگانه نیست: بلکه دوگانگی و تضاد در آن راه دارد…. کل مبنای الاهیات و اخلاق زرتشتی بر مبنای همین تضاد درونی در مینو استوار شده است. به هر صورت از هات 30 برمی آید که مینو دستخوش تعارض و دوگانگی است و این شکاف درونی و ناسازی درونی هم از همان ابتدای آغاز هستی در آن وجود داشته است و تا پایان عمر هستی با آن همراه خواهد بود. بنابراین ما زمان کرانمندی داریم که مینو به شکلی گسسته و دستخوش تعارض در سراسر آن – از ازل تا ابد – جریان یافته است. دوم اینکه این دو مینو به معنای دقیق کلمه، ضد یکدیگرند. …. یکی از این دو مینو «زندگی» (گئِم gaem) و دیگری « نازندگی » ( اَجیائیتیم: ajyāitim) را پدید می آورد. … زرتشت عرصه ی مینو را اقامتگاه موجوداتی مقدس یا نامقدس می داند که هویت یا ویژگی هایی مشخص و متمایز دارند و ارتباطی روشن و قابل مدیریت را با من برقرار می کنند. » (وکیلی، ص158-160)
در منطق فرا کلانگر (speculative ) نخست «هستی : being» پدیدار می شود. سپس در برابرِ «هستی» ( و در بیرون آن) ، «نیستی : nothing » قرار می گیرد. حاصل این تضاد یا همنهاد این دیالکتیک، («شدن » : becoming) است. «شدن» دو دقیقه دارد: « به هستی آمدن» : coming to be) و « از هستی ایستادن» : ceasing to be .
سپس گوهر: essence (در دیالکتیک درونی) در برابر هستی : being قرار می گیرد که حاصل این تعارض «صورتِ معقول : notion است.
بنابراین هم «نیستی» و هم «گوهر » هر دو نفیِ هستی هستند. بنابراین نیستی و گوهر هردو نفی negation هستند. بنابراین نفی همسانیِ identity نیستی و گوهر است. اما انها با هم یک ناهمسانی ِdifference مهم هم دارند. بیرون و درون ، ناهمسانی ِ نیستی و گوهر است. نیستی در بیرونِ هستی ، و گوهر در درونِ هستی در برابر هستی قرار می گیرد.
بنابراین نیستی، نفیِ بیرونی هستی، و گوهر، نفیِ درونی هستی است.
نیستی در پیِ ویران کردن هستی از بیرون است، اما گوهر در پیِ اباد کردن هستی از درون است. بنابراین نفیِ گوهر، مثبت positive است اما نفیِ نیستی، منفی negative است. بنابراین نیستی، نفیِ منفیِ هستی است در حالیکه گوهر، نفیِ مثبتِ هستی است. به عبارت دیگر، گوهر از درون هستی را به چالش می کشد تا آنرا « آباد » کند در حالیکه نیستی، هستی را از بیرون به چالش می کشد تا آنرا « ویران» کند.
رابطه ی درون و بیرون با مثبت و منفی را می توان در مثال نقدِ سازنده و نقدِ مخرب (ویرانگر) به خوبی دید. نقد سازنده یا مثبت به نقد از درون گفته می شود. یعنی نقدی که در آن منتقد اصول و مبانی یک دستگاه را می پذیرد و تلاش دارد کاستی ها و عیوب دستگاه را اصلاح کند. بنابراین هدف این نقد، بهتر کردن یک دستگاه است. اما نقد از بیرون نقدی است که منتقد اساسا اصول و مبانی یک دستگاه را نمی پذیرد و تلاش دارد تا به با حمله به بنیان های یک دستگاه آنرا ویران سازد. بنیان متافیزیکی نقد سازنده و نقد ویرانگر همین رابطه ی هستی با نیستی و هستی با گوهر است.
( در اندیشه ی سیاسی هم رابطه ی دیالکتیک درونی و بیرونی و ارتباط آن با پیشرفت مورد توجه جدی مائو تسه تنگ رهبر چین قرار گرفت. مائو در مقاله ای که در سال 1937 به نام « درباره ی تناقض : on contradiction » نوشت به طور مفصل به تناقض درونی و بیرونی پرداخت و پیشرفت را تنها حاصل تناقض در درون دانست. و این مساله ی منطقی تناقض درونی و بیرونی را در مرکز اندیشه ی سیاسی خود قرار داد. )
بنابراین نیستی و گوهر هر دو نفیِ هستی هستند. اما گوهر، نفیِ مثبت و نیستی ، نفی منفی است.
بنابراین نفی همسانی و مثبت و منفی ناهمسانی است. بنابراین نفی، « زمینه : ground » است که در آن مثبت و منفی یا درون و بیرون یا سازندگی و ویرانگری در برابر هم قرار می گیرند.
سپنتا مینو در برابر انگره مینو قرار می گیرد. بنابراین مینو، «زمینه » است که در آن سپنتای سازنده در مقابل اَنگره ی ویرانگر قرار می گیرد. بنابراین مینو، زمینه است . زمینه -صرف نظر از استدلال ما- خود از نظر منطقی نفی است. سپنتا مثبت است و اَنگره ، منفی است. بنابراین سپنتا چون سازنده است و در نتیجه مثبت است باید از تبار گوهر باشد و گوهر نیز مزدا است. و
انگره نیز چون ویرانگری است در نتیجه منفی است باید از تبار دیو باشد.
ینابراین مینو، زمینه : ground است که در آن سپنتایِ سازنده یِ از تبار مزدا در برابر انگره ی ِ ویرانگرِ از تبار دیو قرار می گیرد.
در متافیزیک ایرانی نخست «اهورا» که هستی مطلق است پدیدار می شود. سپس در مقابل اهورا، «دیو» قرار می گیرد که نیستیِ مطلق است. مینو حاصل این تعارض است و دو دقیقه moment دارد : زندگی و نازندگی، زندگی همان به هستی آمدن است و «سپنتا» است و نازندگی (مرگ) همان از هستی ایستادن و «اَنگره» است.
(در مقاله ی خرد و آتش در همین صفحه توضیح داده ام که چرا اهورا : هستی ، دیو : نیستی ، و مزدا : گوهر است )
حال اگر بخواهیم ببینیم که «مینو» چه رابطه ای با « مزدا» دارد باید ببینیم که چه رابطه ای میان «زمینه » و «گوهر» از نظر منطقی وجود دارد. شایان توجه است که مینو از ریشه« من» به معنای اندیشیدن است.
«گوهر [مزدا] ، حقیقتِ هستی [اهورا] است.» (دانش منطق، پارا 807)
«مطلق [خدا] که نخست به عنوان «هستی»[اهورا] تعریف شده بود اکنون به عنوان «گوهر» [مزدا] تعریف می شود. (دانش منطق، پارا 810)
« گوهر [مزدا] خود را به عنوان زمینه [مینو] تعین می بخشد.» (دانش منطق، پارا 964)
” Essence determines itself as ground.” (SL § 964)
« دقیقا همان سان که «نیستی» [دیو] در نخست در یگانگیِ بی میانجی ساده با هستی [اهورا] است، به همین سان ، همسانی ساده ی گوهر [مزدا] نخست در یگانگیِ بی میانجی با نفی مطلق ِ هستی [اهورا] است. گوهر [مزدا] تنها همین نفییت negativity آن [هستی] است که اندیشیدن ناب pure reflection است. این همین نفییتِ ناب pure negativity به عنوان بازگشت هستی به خودش است، به عبارت دقیق، آن در خود تعین یافته است: یا برای ما ، به عنوان «زمینه » که در آن هستی، منحل dissolved شده است. » (دانش منطق، پارا 964)
در واقع زمینه : مینو ، همان گوهر : مزدا است که خود را تعین بخشیده است. بنابراین نه تنها سپنتا از تبار مزدا است بلکه خود مینو هم از تبار مزدا است. مزدا : گوهر، نفیِ مطلقِ هستی است. این نفیِ مطلق نا متعین است ، بنابراین هنگامی که تعین می یابد یعنی مستعد پذیرش محتوا می شود به مینو تبدیل می شود. بنابراین مینو به این دلیل استعدادِ درونی تناقض را دارد که از تبار مزدا است. و مزدا چون گوهر است و گوهر چون نفیِ مطلق است و نفی ِمطلق چون بازتاب یا اندیشدن مطلق است در بردانده ی تناقض است.
بنابراین هستی، نفی می شود به گوهر تبدیل می شود. گوهر نفی مطلق است . نفیِ مطلق، اندیشیدن است. اندیشیدن «زمینه » است. و زمینه چون از تبار اندیشیدن و نفی و گوهر است در ذات خود درگیر تناقض است. یک نکته ی مهم هم این است که هم تناقض و هم گوهر و هم نفی از نظر منطقی مقدم بر « زمینه » هستند.
حال اگر به مزدایسنا بازگردیم می بینیم که مینو ، زمینه ای که در آن سپنتا و اَنگره با هم در حال ستیز هستند. مینو از ریشه ی «من» به معنای اندیشیدن است و در واقع یکی از مراحل کنشگری مزدا در دستگاه مزدایسنا است. مینو سپس هنگامی که درگیر تناقض مثبت و منفی می شود، سپنتا که از تبار مزدا هست در مقابل آنگره که از تبار دیو است قرار می گیرد. به همین دلیل است که در گاهان مزدا، سپنتاترین مینو خوانده شده است.
از سوی دیگر مینو همچنین حاصلِ دیالکتیکِ اهورا (هستی) و دیو(نیستی ) هم هست که آن «شدن» است. « شدن » که دو دقیقه دارد: به هستی آمدن و از هستی ایستادن. مینو هم دو دقیقه دارد سپنتا و اَنگره ، سپنتا به هستی اوردن ، سازندگی ، زایایی و انگره از هستی ایستاندن ، ویرانگری و مرگ است.
نتیجه گیری
مینو در متافیزیک ایرانی که از ریشه ی اندیشیدن است معادلِ منطقی «زمینه» در منطق فراکلانگر است. مینو همان مزدا است که خود را نفی کرده است و درنتیجه یک مرحله ی دیگر خود را پدیدارتر کرده است. سپنتا و انگره هم دو قطب مثبت و منفی یا سازنده و ویرانگر هستند که در درون مینو (زمینه ) در حال ستیز هستند.
مینو همچنین ، معادل منطقیِ «شدن » است و سپنتا و انگره دو دقیقه مینو یا «شدن» هستند . سپنتا به هستی آمدن و اَنگره از هستی ایستادن است.
و درپایان این نظر رایج که مینو برابرنهاد گیتی است، یعنی ضد گیتی است ، درست نیست. مینو گیتی نیست همانگونه که سبز سرخ نیست اما ضد یا برابر نهاد هم نیستند.
مراجع فارسی
1- وکیلی، شروین. زند گاهان، تهران، نشر شورافرین، 1394
2- ساسانفر، آبتین، گاتها سروده های اشو زرتشت، تهران، انتشارات بهجت، 1390
English References
1- Hegel, G.W.F. SCIENCE OF LOGIC, trans. A. V Miller, London: Allen &. Unwin, 1969
2-Hegel, G.W.F. SCIENCE OF LOGIC, Available in https://www.marxists.org/…/hegel/works/hl/hlconten.htm
3- Tse-tung, Mao, On contradiction, available in