فلسفه

مرد، میهن، آبادی در متافیزیک ایران

نویسنده: اکبر جمالی

شعار مرد، میهن، آبادی نخستین بار در دانشگاه شیراز در پاسخ به شعار زن، زندگی، آزادی سرداده شد. در مقاله ی « زن ، زندگی، آزادی در متافیزیک ایرانی » گفته شد که زن ، زندگی، آزادی سه امشاسپند زن (سپنتا آرمئیتی، اِمِرَتات و هَ اُروَتات ) هستند که به نمایندگی از اهورامزدا در مقابل الله ایستاده اند و ادعای جهانشمولی universalism دارند و الله را متهم به خاصگرایی particularism کرده اند و او را به چالش کشیده اند. اکنون این پرسش رو به روی ماست که شعار مرد، میهن، آبادی به چه معناست . به عبارت دیگر مرد ، میهن ، آبادی را چگونه می توان در متافیزیک ایرانی فهمید.

نخست : مرد

نماینده ی مرد در متافیزیک ایرانی وَهومنه (بهمن: اندیشه ی نیک ) است. در مقاله ی مشترکی که نارتِن و جِنیو برای وهومنه در ایرانیکا نوشته اند آمده است: « وهومنه همچنین به عنوان پشتیبان مرد(مردم ) و دام های او عمل می کند اما این تنها او نیست که چنین کارکردی دارد. » (نک به ایرانیکا، مقاله ی وهومنه ). یکی از استنادات این پژوهشگران یسنا هات 50 بند 1 است که در ان می خوانیم:

« چگونه می توانم (روانم می تواند) انکس را که برای کمک می آید شناسایی کنم (به آن پشت گرم باشم) برای پشتیبانی من و گروه پیروانم چه کسی یافت می شود. ای اهورامزدا بی گمان زمانی که درخواست یاری کنم کس دیگری جز تو ، اشا و وهومن نخواهد بود.» (یسنا 50.1 برگردانِ ساسانفر)

در سنت زرتشتی هم وهومنه پشتیبان مرد (مردم ) و همچنین گَله است. و همین طور مردِ نگهبان گله، پشتیبان وهومنه است. (ایرانیکا ، وهومنه ) . وهومنه همچنین نخستین امشاسپند مرد نیز هست. این رابطه ی میان وهومنه و مرد را که هم سنت زرتشتی و هم هندو-ایران شناسان تاکید و تایید می کنند از نظر متافیزیکی هم درست است:

سپنتا آرمئیتی که زن است و زمین است و این جهان واقعی هستیمند است در واقع صورتِ معقولِ عینیت objectivity است. بنابراین عینیت objectivity زنانه است. چون عینیت objectivity منفعل passive است .( ضمن اینکه از نظر منطق پیشرفت متافیزیک ایرانی سپنتا آرمئیتی که به جهان تبدیل می شود در واقع نخست زمین بوده است و زمین به دلیل زایندگی زنانه بوده است.) در مقابل عینیت objectivity ذهنیت subjectivity قرار می گیرد. وهومنه که به معنای اندیشه ی نیک است ذهنیت subjectivity است. ذهنیت در ذاتِ خود، فعال active است. به همین دلیل در زبان فارسی سوژه را فاعل شناسا برمی گردانند که تاکید بر ماهیت کُنشمند سوژه است. بنابراین از آنجا که وهومنه (اندیشه ی نیک)، ذهنیت subjectivity است و ذهنیت فعال active است وهومنه مرد است . به عبارت دیگر عینیت در ذات خود منفعل است و جبر بر جهان عینیت حکمفرماست. اما آنچه در جهان منشا کنش و فعالیت است اندیشه است. و به همین دلیل سپنتا آرمئیتی زن و وهومنه مرد است.

ارتباط وهومنه با گله و مرد گله دار این است که از آنجا که منظور از گله، گله ی گاو های شیرده بوده است، منشا خیر رساندن به دیگران وهومنه (اندیشه ی نیک ) است.

در حالیکه سپنتا آرمئیتی با تعبیری استعاری دختر اهورامزدا خوانده شده است، اهورا مزدا، پدر وهومنه است. همواره تاکید شده است که وهومنه بهترین مشاور است و اشوان (پیروان راه نیکی ) همواره با او مشورت می کنند.

وهومنه مثل همه ی دیگر مفاهیم بنیادین متافیزیک ایرانی در دو دیالکتیک درونی و بیرونی درگیر می شود . در دیالکتیک بیرونی وهومنه (اندیشه ی نیک) در مقابل اکامنه ( اندیشه ی بد ) قرار می گیرد.

اکامنه (اندیشه ی بد) که مفهومی انتزاعی است که گاهی به عنوان یک دیو بزرگ که منشا همه ی بدی هاست شخصیت می یابد یک اهمیت سیاسی خاصی هم دارد و آن این است که او همواره در کمینِ خُوَرَنه (فره ایزدی) است. اکامنه نماد فرمانروایی اهریمنی و ستم کارانه است که با فریب خُوَرَنه (فره ایزدی) را می رباید و با بیدادگری و ستم فرمانروایی می کند. بنابراین وهومنه همواره درگیر جنگی با اکامنه (اندیشه ی بد) برای نگهداری یا بازپس گرفتن خُوَرَنه (فره ایزدی) است. خُوَرَنه همان چیزی است که یک فرد را با پادشاهی می رساند.

لازم به توضیح است که بدست اوردن شهریاری تنها با تدبیر ممکن نیست . ماکیاوللی ، پدر علم سیاست، به این مهم پی برده بود که برای بدست آوردن شهریاری تدبیر virtue به تنهایی کافی نیست بلکه فرد باید بخت fortune را نیز به همراه داشته باشد. بخت fortune در ماکیاوللی از جهتی شبیه خُوَرَنه (فره ایزدی ) است. ماکیاوللی برای همراه کردن بخت توصیه هایی دارد هرچند بر ماهیت غیر قابل پیشینی و کنترل آن تاکید می ورزد. همان گونه که فرد می تواند بختیار یا سیه بخت باشد و این خود می تواند تاثیری مهم در پیروزی یا شکست سیاسی او داشته باشد، خُوَرَنه نیز می تواند توسط وهومنه یا اکامنه تصاحب شود. با این تفاوت که اکامنه با «نیرنگ و فریب» در پی بدست آوردن خُوَرَنه است و هدف او بیداد و ستم و ویرانگری است در حالیکه وهومنه با راستی در پی بدست آوردن خُوَرَنه است و هدف او آبادگری است. بنابراین به اندیشه ی نیک گراییدن و در پی آبادانی بودن خود می تواند کمک مهمی به وهومنه برای نگهداری یا بازپس گیری خُوَرَنه باشد. ضمن اینکه نیروی اکامنه در نیرنگ و فریب اوست و برای مقابله با فریب اکامنه ما نیازمند فهم درست تری از وهومنه هستیم. که در ادامه به این بازخواهیم گشت.

وهومنه (اندیشه ی نیک) همچنین دارای یک دیالکتیک درونی است که در مقابل وهیشتا منه (بهترین اندیشه ) قرار می گیرد. وهومنه که به معنای اندیشه ی نیک است در وهله ی نخست به معنای داشتن اراده ی نیک است. یعنی اینکه فرد نخست باید اراده ی نیکی داشته باشد. اما اراده ی نیک به تنهایی کافی نیست. اراده نیک تنها آغاز راه است . وهومنه هنگامی به وهیشتا منه تبدیل می شود که اراده ی نیک تبدیل به اراده ی نیک ِمعقولِ منطقی شود. به عبارت دیگر فرد نه تنها باید اراده ای نیک داشته باشد بلکه باید بیاموزد که چگونه معقول و منطقی و درست هم بیندیشد.

در منطق کلان اندیش speculative هم پیشرفت درونی صورتِ معقولِ ذهنی subjective notion که معادل وهومنه است، – چرا که وهومنه هم اندیشه است و هم معقول و مطلق – ، گذار از «داوری» معقول به «ضرورت» معقول به «استدلال» معقول به «استنتاج» معقول است.

گذار از وهومنه به وهیشتا منه که به معنای شیوه ی نوینی از اندیشیدن و مهمتر از آن اندیشیدن در منطقی والاتر نیز هست، مکان وقوع انقلاب در ذهن ایرانی نیز هست. موضوع انقلاب در ذهن ایرانی را نمی توان در اینجا طرح کرد اما می توان با اشاره ای گفت که گذار از وهومنه به وهیشتا منه را نمی توان با منطق صوری ارستو توضیح داد بلکه این گذار خودِ منطق کلان اندیش speculative است. و کوتاه سخن اینکه نه اهورا مزدا و نه امشاسپندان را نمی توان با منطق صوری ارستو توضیح داد و فهمید بلکه این مفاهیم خود، همان منطق کلان اندیش هستند. به عبارت دیگر انقلابی که در عین (انقلاب زن، زندگی، آزادی) در حال وقوع است باید قرینه ای هم در ذهن داشته باشد و این قرینه همان گذار از وهومنه به وهیشتا منه است. به عبارت دیگر وهومنه مکان تکوین انقلاب در ذهن ایرانی است.

اگر بخواهیم به نبرد وهومنه و اکامنه بر سر خُوَرَنه بازگردیم برای مقابله با فریب اکامنه ما نیازمند اندیشیدن معقول و منطقی بوده ایم که تا کنون از ان دور بود ایم . « به یزدان که ما گر خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم » به خوبی و درستی این مساله را توصیف کرده است.

دوم : میهن

میهن را دهخدا وطن ، زادگاه و سرزمین و زادبوم معنی کرده است. میهن همان کشور است. کشور را در متافیزیک ایرانی خَشَترا وَریو (شهریور) نمایندگی می کند. خشترا وَریو در بندهش به « حاکمیتِ مطابق با اراده sovereignty which is according to will » معنی شده است. (مقاله ی ملاندرا در ایرانیکا در باره ی شهریور).

خشترا وریو یکی دیگر از امشاسپندان مرد است. (بر خلاف میهن که نامی زنانه است). خشترا از ریشه خشی به معنی آباد کردن و شیارکردن (مثل شخم کردن) است. خشی ریشه ی هم شاه و هم کشور است. به عبارت دیگر شاه و کشور هر دو ریشه در مفهوم آبادی دارند. شاه آبادگر و کشور آبادان است. در تحول از اوستایی به پهلوی خشترا وریو به شهریور تبدیل می شود. پرفسور جعفری شاه را از ریشه ی خشی اوستایی به معنی « در آرامش آباد کردن » می دانست. خشترا معطوف به فرمانروایی است. در یسنا هات 48 بند 5 می خوانیم :

هو خَشَترا خشِن تانم ما / نِ دوشِ خَشَترا خشِن تا

بشود که فروانروایان خوب (هو خشترا) برما فرمان رانند و نه فرمانروایان بد (دوش خشترا). (برگردان ساسانفر)

نماد خشترا (شهریور) فلز است. فلز حداقل سه مفهوم را نمایندگی می کند. نخست اینکه فلز نشان قدرت است. فروانروایی بی قدرت ممکن نیست. اینکه در متافیزیک ایرانی قدرت داشتن و نیرومند بودن ستایش شده است و سستی و ضعف نکوهش شده است ریشه در مفهوم خشترا وریو (شهریور) دارد. دوم اینکه فلز برای شخم کردن زمین و کشاورزی به کار برده می شده است بنابراین نقش فلز در آبادانی بوده است و سوم رابطه ی فلز و رستگاری است. روانهای دوزخیان پس از تحمل مدت کیفر خود در دوزخ همراه با روانهای بهشتیان وارد رودخانه ای از فلز مذاب می شوند جایی که دیگر اثری از هیچ گناه و آلودگی وجود ندارد.

بنابراین قدرت ، آبادی و رستگاری نیازمند خشترا وریو یا فروانروایی خوب است. از سوی دیگر وهو خشترا (فرمانروایی خوب) که در مقابل دوش خشترا (فروانروایی بد ) قرار می گیرد، نشان فرمانروایی اهورامزدا نیز هست. بنابراین کوشش در جهت کمک به استقرار فروانروایی خوب و مبارزه با فروانروایی بد، تنها گزینه ای سیاسی نیست بلکه وظیفه ای اخلاقی و به ذات سودمند نیز هست. فرمانروایی خوب (وهوخشترا) باید در پی زندگی شرافتمندانه ی مردم ، نیرومند ساختن آنان و آبادانی کشور باشد.

در اندیشه ی سیاسی مدرن نیز کشور-دولت state خدا بر روی زمین است. تنها با داشتن کشور و دولتی خوب (وهو خشترا) فرد می تواند اخلاقی و خوشبخت زندگی کند.

خشترا وریو که نماد حاکمیت مشروع، دادگرانه است در مقابل دیوی به نام ساوول دیو Sāwul dēw قرار می گیرد. ساوول دیو نماد حاکمیتِ اهریمنی ، ستمکارانه ، بیداگرانه و خشونت گرا است.

سوم : آبادی

آبادی در مقابل ویرانی قرار می گیرد. در حالیکه دیو (نیستی ) تلاش دارد تا از بیرون اهورا (هستی) را ویران کند مزدا (خرد در دقیقه ی گوهر essence ) تلاش دارد تا هستی را از درون آباد کند. بنابراین آبادی مفهومی بنیادین در متافیزیک ایرانی است، تا آنجا که هدف مردم در این جهان باید آبادی باشد همانگونه که هدف از برگزیدن زرتشت، آبادی جهان بوده است.

در سرود دوم گاهان ، روانِ جهان (گِئوش اوروان) می آید و گریه کنان دادخواهی می کند که او را دیوی به نام آئِشمه (خشم ) که کار او ویرانگری است با ستمکاری به ستوه آورده و خواهان پشتیبانی است. گِئوش تشا (که نمی دانیم چیست ، گئوش : گیتی ، تشا: تراشنده ) از اَشا می پرسد: « چه کسی را برای رهبری (و داوری ) جهانیان می شناسی که همراه و پشتیبان آن باشیم که بتواند با نیروی کار در آبادگری جهان بکوشد». (گاهان 2/2 برگردان ساسانفر، ص 113) که در نهایت او زرتشت را معرفی می کند.

آبادی در متافیزیک ایرانی وابسته به اشا است که یک امشاسپند مرد است. (مزدا با تعبیری استعاری پدر اشا است) اشا که یگانگی ذهن و عینِ معقول است، سنتزِ وهومنه (اندیشه ی نیک : صورتِ معقولِ ذهنی subjective notion ) و سپنتا آرمئیتی ( صورت معقول عینی objective notion ) است. در مقابل اشا، اشا وهیشتا قرار می گیرد . اشا وهیشتا یگانگیِ نظر و عمل معقول است. به عبارت دیگر ذهن به نظر و عین به عمل در گذار از اشا به اشا وهیشتا والایش می یابد.

داستان چنین است که در دین هندو-ایرانی مفهومی به نام رَتا وجود دارد. این مفهوم در گذار از دین هندو – ایرانی به هندی در متافیزیک هندی ناپدید می شود و جای خود را به ساتیا می دهد اما در متافیزیک ایرانی با تلفظ اشا به یک مفهوم بنیادین و به یکی از امشاسپندان تبدیل می شود. در جنگ میان اهورا پرستان و دیوپرستان که دیو پرستان اصالت را به نیستی (دیو) می دانند و استدلال می کردند که همه چیز از نیستی می آید و به نیستی می رود بنابراین مطلق، نیستی است و در نتیجه خدایان حقیقی، نیستی (دیوها ) هستند ، اهورا پرستان در پاسخ استدلال کردند که هیچ چیز از نیستی به وجود نمی آید بلکه همه چیز از یک جهان بالقوه (اشا) بر بنیاد «ضرورت» به وجود می آید. به عبارت دیگر همه ی هستی به صورت بالقوه در اشا وجود دارد. به هستی آمدن در واقع گذار از اشا به اشا وهیشتا است که اشا وهیشتا، جهان بالفعل اما معقول و مطلق است. بنابراین آبادی گذار از اشا به اشا وهیشتا است.

اشا در دیالکتیک بیرونی در مقابل دروج (دروغ ) قرار می گیرد. بنابراین اشا راستی نیز هست. بنابراین رابطه ی مهمی میان ویرانگری و دروغ و همچنین راستی و آبادی وجود دارد.

در وندیداد هم گفته شده، « آنکه غله بکارد، اشا می کارد » که رابطه اشا را با آبادانی به خوبی نشان می دهد چرا که کشاورزی در مزدایسنا مهمترین جلوه ی آبادانی جهان است. ( من در همین صفحه، در مقاله ی اشم وهو به تفصیل به اشا پرداخته ام که می توانید به آن نگاه کنید.)

بنابراین شعار مرد، میهن، آبادی که نخستین بار در دانشگاه شیراز در پاسخ به شعار زن، زندگی، آزادی سرداده شد در واقع معادل متافیزیکی وهومنه، خشترا وَریو، واَشا وَهیشتا است که سه امشاسپند مرد هستند. و در درتکمیل آن سه مفهوم بوده اند. هیچ چیز نیکوی در جهان وجود ندارد که بیرون از این 6 امشاسپند باشد

دکمه بازگشت به بالا